ایران سرا

Mehdi Kazemi’s Weblog

نامه‌های کودکان به خدا

Posted by Mehdi Kazemi on 12 May, 2008

!خدای عزیز
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
امی
!خدای عزیز
.شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده
لاری
!خدای عزیز
.اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم
میگی
!خدای عزیز
.آیا تو واقعاً منظورت این بوده که « نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار میکنند؟ » اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم
دارلا
!خدای عزیز
.بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود
جویس
!خدای عزیز
!برادر من یک موش صحرایی است. تو باید به اون دم هم میدادیها! ها
دنی
!خدای عزیز
.از همۀ کسانی که برای تو کار میکنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم
راب
!خدای عزیز
.لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه میکنم
دین
!خدای عزیز
.هیچ فکر نمیکردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه شنبه ساخته بودی، دیدم، معرکه بود
اجین
!خدای عزیز
برادرم یه چیزایی دربارۀ به دنیا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمیرسند. مگر نه؟
مارشا
!خدای عزیز
.من میخواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اینهمه مو در تمام بدنش
تام

One Response to “نامه‌های کودکان به خدا”

  1. بعضی هاش به نظر ساختگی میاد.
    کلا جالب بود

Leave a reply to یک شمشاد Cancel reply